نقش مهم صمصام‌شریعت در کتابخوان کردن چند نسل از مردم اصفهان

کد مصاحبه: ۱۵۵۹ - تاریخ درج: ۱۴۰۴/۰۲/۱۶ - مشاهده: ۴۰

اصفهان- بزرگداشت کتابفروشی «کند» و حسین صمصام شریعت صاحب این کتابفروشی در شهر کتاب بهار اصفهان برگزار شد.

رای: ۳.۰۰
توسط ۱ کاربر - رای دهید
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، صمصام شریعت یکی از قدیمی‌ترین کتابفروشان فعال شهر اصفهان است که حداقل دو نسل از مردم شهر خاطره‌های زیادی با او و کتابفرشی‌اش دارند. در این مراسم که علی خدایی گرداننده‌اش بود، حامد قصری، سمیه یخچالی، محمد عیدی، حسام الدین نبوی نژاد، مهدی تمیزی و امین عباس آرامیان صحبت کردند. در پایان مراسم یک لوح تقدیر از سوی سپیده احمدی مدیر شهر کتاب به حسین صمصام شریعت اهدا شد و جمعیت حمایت از حقوق کودکان نیز به پاس خدمات و حمایت کتابفروشی کمند از کودکان کار، تابلوئی به صمصام شریعت تقدیم کرد.
 
در ابتدای مراسم علی خدایی خطاب به صمصام شریعت گفت: کتابفروشی شما در طبقه دوم مجتمع عباسی در خیابان آمادگاه قرار دارد، شما تقریباً اولین کسی هستی که افتادن آفتاب را روی گنبد مدرسه چارباغ می‌بینید، وقتی صبح سرکار می‌آیید واقعاً به انجا نگاه می‌کنید؟ این مشاهده چه چیزی به شما می‌دهد؟ وقتی از آن بالا به همه اصفهان نگاه می کنید، همه حسن ها و معایب را می‌بینید و به قول دوستانمان از چشمان ما می‌خوانید. شما چه طور آدمها را می‌شناسید.» صمصام شریعت هم پاسخ داد: «تجربه و پشتِ (سوار) کار بودن که باعث می شود متوجه شوی هرکس چه چیزی دوست دارد. شبی با دوستی قرار داشتم که سه سال بود ندیده بودمش تا مرا دید گفت می‌دانی دیشب چه کتابی خواندم؟ گفتم بله تو انسان خردمند را خواندی زد توی سرش و نشست. برخی مشتریان تا می‌پرسند اقا شما کتاب؟ من کلامش تمام نشده همان کتاب را می‌دهم دستش. می‌پرسد وای شما از کجا می‌دانستید؟ پشتِ کار بودن و درست دیدن و درست فهیدن می‌تواند آدم را موفق کند.»
 
صمصام شریعت خطاب به حاضران گفت: «من قول می‌دهم به غریبه‌ها حتی کتاب بدهم که ببرند بخوانند تا آخر و بیایند بگویند دوست نداشتند شما که کتاب از خودتان است ببرید بیاورید نیاورید چه فرقی می‌کند. مشتری می‌آید دوتا کتاب دستش است می‌گوید ببخشید من این را از فلان جا خریدم می‎‌گویم عیبی ندارد عزیزم از هرجا کتاب بخری سودش به من رسیده است. کتاب، فقط کتاب هیچ چیزی کتاب نمی‌شود. ما کتاب خوب بی‌نهایت داریم.» صمصام شریعت درباره علاقه مند شدنش به شغل کتابفروشی هم گفت: «پدر مادرم علاقه داشتند حرفه پدر که طلاسازی بود را ادامه دهم، من هم از صفر تا صد آن شغل را پیش رفتم اما لطافت کاغذ بر جانم نشست و اصلاً از فلز خوشم نیامد راه آوردم به کتاب.»
 
حسام الدین نبوی نژاد مدیر مسئول مجله زنده رود هم یادی از کتابفروشان مشهور و درگذشته اصفهان یاد کرد و گفت امیدوارم حسین صمصام شریعت سال‌های سال زنده بماند و همچنان گرفتار کمند کتاب باشد.
 
حامد قصری، پژوهشگر تاریخ معاصر اصفهان با اشاره به تاریخ اصفهان که برمبنای کتابت نهاده شده است در این نشست گفت: اصفهان از زمان صفویه رسماً کتابفروشی داشته است و می‌توانیم از میرعرفان را که شاعر هم بوده به عنوان نخستین کتابفروش اصفهان نام ببریم. نکته قابل تامل در این است که در آن عصر کتابفروشان طبع شاعری داشتند و اهل ذوق بودند. و برای مخاطبان ارزش قائل بودند و وقت می‌گذاشتند. از زمان پهلوی اول با حضور مشاغل معتبر در چهارباغ، کتابفروشان هم در این خیابان حضور داشتند. و می‌توانیم کتابفروشان اصلی شهر را در مکان‌هایی چون، بازار قدیم، خیابان سپه، خیابان خوش، خیابان چهارباغ و استانداری تقسیم‌بندی کنیم. با مرمت کاروانسرای عباسی و ساخت هتل شاه عباس به مرور و در طی سالهای بعد روبه‌روی این هتل مغازه‌های کتابفروشی شکل گرفت. یکی از این کتابفروشان کتابفروشی کمند به مدیریت حسین صمصام‌شریعت است که نقش پررنگی در کتابخوان کردن چند نسل از اصفهانی‌ها طی سی‌سال گذشته داشته است.
 
 
سمیه یخچالی هم گفت: «آن‌جا در آن ایوان نشسته‌اید. اغلب در سکوت کتاب می‌خوانید؛ آنچنان عمیق که گویی این‌جا نیستید. گاهی هم گوش و قلبید. گوش و قلب. آدم‌ها را می‌شنوید و آرامشان می‌کنید؛ در همان ایوان مجموعه، روی همان چند صندلی پلاستیکی بی ریا که دور هم چیده شده‌اند، دو طرف آن حوض کوچولوی پر از آب.می‌خواهم شما را آقای کتابدار خطاب کنم.اینکه نمی‌گویم آقای کتابفروش، دلیل دارد. کتابفروش که انقدر عاشق نمی‌شود. کتابفروش، کتاب می‌فروشد. شما که کتاب نمی‌فروشید. شما اصلاً نمی‌فروشید. کتاب برایتان کالا نیست. نمی‌دانم چیست؟ اما کالا نیست.. کمندتان را انداخته‌اید و در هیأت یک متخصص کتاب، رسالت فرهنگی‌تان را انجام می‌دهید. رسالتی که کسی نه، خودتان برای خودتان تعریف کرده‌اید.هیچ وقت نگران چیزی نیستید؛ علی‌الخصوص نگران پول.اگر از من بپرسند چند سرمایه نمادین شهرم را نام ببرم، بی برو برگرد کمند جزو چند تای اولی است. بله، کمند، تبدیل به یک سرمایه نمادین شده است.عجیب صیادی هستید شما! خودتان هم اسیر این کمند شده‌اید.»
 
محمد عیدی هم با اشاره با نقبی به اسطوره‌ها و برشمردن خصائل فرزانگان گفت: «حسین آقای صمصام شریعت به ویژگی‌های فرزانگی خو گرفته و عاشقی و مستوری را از سر فرزانگی با هم دارد. سروش دانایی‌ست که دَوندگانِ در پیِ آواز حقیقت نپیچند سَر، ز آن سرو مشگین کمند. از کودک و خردسال گرفته تا بزرگ و سال دار، چون بوسه آفتاب، بی‌تکلُف بر گونه هر پوینده و کاونده و خواهنده‌ای می‌نشیند و یار و همرازیست آشنا. کتابفروش نه، کتاب‌بان و کتابداری است که از شَهد شیرینِ این گنجینه‌ی ناب، هر کامی را شیرین می‌کند و هر دَمی را دلنشین. فرزانه است؛ چرا که خود را نسبت به هستی فرهنگی مردم زمانه‌اش وظیفه‌مند می‌شمارد و در اعتلای انسانیت می‌کوشد. گفتن از حسین صمصام، گفتن از فرزانه‌ایست که به قول حافظ آنی دارد و پرتوُش دهانی. گفتن از زندگی عاشقانه توام با زیست اخلاقی است. همان قماربازی است که اگر بباخت هر چه بودش، باز در هوای قماری دیگر است. به گمانم پاسداشت حسین آقای صمصام شریعت، پاسداشت دانایی و توانگریِ دانایی است. پاسداشت کنش‌گری بس ارجمند و فرهمند است که بی قیل و قال، عمری در لایه‌های اجتماعی این شهر در پی فرهیخته‌پروری بوده است.»
 
مهدی تمیزی هم با ذکر خاطراتی از گذشته گفت: «حسین اقا یا در کتابفروشی در حال کار بود یا در حال کتاب خواندن یا یک انگشت لای کتاب و صفحه‌ای خاص، برای ما صحبت می کرد، از جمله یک روز پیش از ظهر آفتاب‌دار پاییزی، یعنی دقیقاً زمان کار بود که من کنار حسین آقا روی صندلی های پلاستیکی کنار حوض نشسته بودم و به گنبد مدرسه چارباغ نگاه می کردیم. یک‌ساعت انجا بودم و یک نفرنیامد کتاب بخرد. گفتم که عجب وضع افتضاحی و ما چه قدر بیچاره‌ایم. حسین آقا درحالی که انگشتش لای کتاب بود به من گفت ما خیلی خوشبختیم که الان اینجا کنار این حوض نشسته‌ایم و پرنده‌ای که دانه می خورد و گربه‌ای که آب می خورد وگنبد مدرسه چارباغ را می بینیم.
 
تمیزی افزود: دست کم من که از دهه هفتا حسین اقا را می شناسم یک چیزی از ایشان یاد گرفتم و آن قناعت و خوشرویی است و اینکه چطور آدمها را دورهم جمع و جذب می‌کند و اینکه چه قدر از مسائل ساده روایت‌های بسیار بزرگ به یادگارمی‌گذارد».
 
امین عباس آرامیان هم با اشاره به اینکه هر شهری گنج‌های خودش را دارد و اصفهان زیبای ما گنج‌های بیشماری دارد، کتابفروشی کمند را به باغی دلگشا که صنوبرهای اندیشه و آگاهی درآن صف به صف کنار هم قد کشیده اند و سوسن‌های معطر به عشق و دانش، گلهای همیشه بهارش هستند تشبیه کرد و گفت: «کتاب کمنداست این باغ دلگشا، که سال‌هاست کمندش بر دل همه ما افتاده است. مگر می شود اهل دل واهل کتاب باشی وگذرت به کمند نیافتاده باشد؟
 

[بازگشت به فهرست]
طبقه بندی شرکتها:
اعضا جدید: ● شرکت صنایع مهان کاغذ سرکان   ● صنایع بسته بندی آراسنج البرز   ● آرتمن تجارت آکام   ● شرکت تولیدی و بازرگانی ورق کارتن گاتا   ● مشاوره
تبلیغات متنی
چاپ و بسته بندی ایرانیان پک ورق و کارتن گاتا
تجارت پردازان بهاران  مهرآیین پارس
کاغذ گستر فدک کارتن میهن
مهان کاغذ سرکان تاو کاغذ ارس
صنایع بسته بندی آراسنج البرز پیک فراز
کیان الماس الموت کارتن گلزار
ورق و کارتن سیمرغ هیرمند سوپرارزین
صنایع چوب و کاغذ مازندران دیبای شوشتر
گروه صنعتی مومنین کاغذ لطیف
سایان گستر ایرسا کاغذ سازی کاوه
بازرگانی پترو اکسیر کیش مقوای یاران
سایان سلولز ایساتیس مجتمع کاغذ تبریز
پیشگامان نوین تجارت آوید مهبد کاغذ فردا
گروه صنعتی بلور کاوه کارتن پارت
صنایع چوب و کاغذ ایران آرمان سلولز یزد
پارس کاغذ مشهد کارتن محمد دزفول